-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبا، رمزی بگو از من به دلداری که خود داند و گر گوید: کدامست این؟ بگو: یاری که خود داند
2 مگو: از فرقتت چونست شیدایی که خود بیند؟ مگو: از حسرتت چون شد گرفتاری که خود داند
3 اگر چشمش ترا گوید: ز عشق کیست درد او؟ بگو: رنجور بود از بهر بیماری که خود داند
4 حدیثی گر دراندازد که: بیمن چون همی سازد؟ بگو: بیدوست چون سازد؟ طلبکاری که خود داند
5 ز رویش گر خطاب آید که: هستش میل من یا نه؟ تو پیش زلف غمازش بگو :آری ،که خود داند
6 دهانش گر نهان گوید که:من با او چه کردم؟ گو بزیر لب: بیازردیش یک باری که خود داند
7 و گر پرسد لبم: یاری چه بااو کرد؟ در گوشش بگو: تقصیر کرد او نیز در کاری که خود داند
8 وگر گوید: جفا کارم، که من زو به بسی دارم بگو: چون اوحدی داری وفاداری، که خود داند