صبا از زلف مُشکین عُقده از غبار همدانی غزل 17

غبار همدانی

غبار همدانی

غبار همدانی

صبا از زلف مُشکین عُقده وا کرد

1 صبا از زلف مُشکین عُقده وا کرد مرا سرگشته چون باد صبا کرد

2 بنازم طعنۀ بیگانگان را که آخر با تو ما را آشنا کرد

3 کنون آن شاخ مرجان را توان یافت که در خون مردم چشمم شنا کرد

4 قیامت قامت من تا به پا خاست قیامتها از آن قامت به پا کرد

5 غبارا غارت دین و دل ما خدا کِی بر نکورویان روا کرد؟

عکس نوشته
کامنت
comment