- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم خبر کنش که: زهی بیخبر ز کار دلم!
2 شکستهٔ غم عشقت ز روزگار، ای دوست دل منست، که شادی به روزگار دلم
3 کنون که در پی آزار من کمر بستی مباش بیخبر از نالههای زار دلم
4 برین صفت که دلم را نگاهبان غم تست به منجنیق نگیرد کسی حصار دلم
5 دل مرا ز برت راه باز گشت نماند ز سیل گریه، که افتاد در گذار دلم
6 بیا و سر دل من ز اوحدی بشنو که اوست درهمه گیتی خزینهدار دلم