1 روسبی خواهران زنی چندند که خری را بیک نواله کنند
2 در وثاق من آمدند امروز تا بلا را بمن حواله کنند
3 دفع ایشان نمی توانم کرد جز بچیزی که در پیاله کنند
1 ای ملک را ثنای صدر تو کار وی ملک را هوای قدر تو بار
2 تیر حزمت ز ماه دید سپر تیر جزمت ز مهر دید سپار
1 ای آنکه حضرت تو بقدر آسمان شدست وز حادثات صدر تو ما را امان شدست
2 با رأی پیر و بخت جوانی و عدل تو از جور چرخ حافظ پیر و جوان شدست
1 ای آنکه بیتو هیچ نظامی جهان نداشت بر هیچحق زمانه چو تو قهرمان نداشت
2 تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت