راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ از وحشی بافقی غزل 3

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را

1 راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را

2 سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را

3 مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را

4 فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را

5 هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را

6 ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را

7 ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را

8 با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی پاشید نمک، جان خراشیدهٔ ما را

عکس نوشته
کامنت
comment