- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غم گرد فراق دید از دور آویخت دگر به جان رنجور
2 از عشرت ناقص زمانه کوتاه عمل ترم ز مخمور
3 رخساره خوش دلی نه بینم دل شد ز فراق چشم بی نور
4 تقصیر نشد به گریه پنهان در آب نشد دفینه مستور
5 زخم جگرم که می زنم جوش کان نمکی که می کنی شور
6 کوته نشود به خامشی حرف مرهم چه کند به زخم ناسور
7 آنجا که شراب شوق دادند ته جرعه ز من گرفت منصور
8 بویی ز نشاط ما ندارد آب و گل صدهزار فغفور
9 مشکل حالی و طرفه کاری خود شاهد و خود نشسته مهجور
10 کار تو همه به دل موافق از نیکویی تو چشم بد دور
11 زود از تو غنی شود «نظیری » درویش یکی و شهر معمور