دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت از کلیم غزل 70

دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت

1 دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت پرده ای کز کار ما برداشت خود هر رو گرفت

2 بزم عشرت روشنائی از کجا پیدا کند کاتش می رفت و جانش دود تنباکو گرفت

3 سیر گلشن کردی و گل غنچه شد بار دگر بسکه از شرم جمالت دست پیش رو گرفت

4 در بهاران جا بدست گل نمی افتد بباغ بیشتر از سبزه می باید کنار جو گرفت

5 هندوان را هیج جا دلکشتر از بتخانه نیست خال جادر گوشه چشم تو خوش نیکو گرفت

6 او که از زلف سیاه خویشتن رم می کند با سیه روزی چو من هرگز نخواهد خو گرفت

7 خسته بسیار است در دارالشفای عشق، لیک آن شفا باید که کار درد از دارو گرفت

8 بس که کردم گریه رام من شد آن وحشی، کلیم طفل اشکم از دویدن عاقبت آهو گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر