1 رخسار بدست زلف جادو دادی بنگر سپهی را چه قدر رو دادی
2 از سادگی خویشتن ایساده نگار گنجی بکف دزدک هندو دادی
1 گفت شاها من فرشته آتشم که سمندوار بر آتش خوشم
2 حکم کن این نائب رب النجوم سوزم اینحزب شیاطین از رجوم
1 شاه خاور چون علم بر بام زد با جرس بانک رحیل شام زد
2 بست بار ناقه آن جمع پریش خصم خونخوار از پس و سرها ز پیش
1 شد فرشتۀ آب و پیش آمد غمین خاک بیزان بر سر افراشته زمین
2 گفت کای نازان بتو جانهای پاک ای تو مقصود از مزاج آب و خاک