- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رخ یاران دو زلف تیره پوشیدند از یاران سیه کردند روز عالمی را آن سیه کاران
2 دل مجروح ما دارد امید ناوک دیگر تو تیره خود برون آری ز دلهای دل افگاران
3 دلم دارد زچشمش چشم لطف اما نمیداند ز بیماران نمی آید پرستاری بیماران
4 چو پا در وادی عشقش نهادی ترک سر باید که کس پایان این وادی ندید الا سبکباران
5 چه منع ما کنی از باده زاهد چون نمی پرسند به حشر از بی گناهان هیچکس جرم گنه کاران
6 خریداری ز یک سو بود همچون پیرزن او را چرا شرمی نکردند از بهای خود خریداران
7 اگر امروز باشد چشم ایشان بر کف ساقی بود فردا بسوی رحمت حق چشم میخواران
8 (سحاب) از دیده اشک افزون فشاند چون کشد آهی که شاید شعلهٔ این برق را بنشاند آن باران