راد از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 8

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

راد مردی ز غافلی پرسید

1 راد مردی ز غافلی پرسید چون ورا سخت جلف و جاهل دید

2 گفت هرگز تو زغفران دیدی یا جز از نام هیچ نشنیدی

3 گفت با ماست خورده‌ام بسیار صد ره و بیشتر نه خود یکبار

4 تا ورا گفت راد مرد حکیم اینت بیچاره اینت قلب سلیم

5 تو بصل نیز هم نمی‌دانی بیهده ریش چند جنبانی

6 آنکه او نفس خویش نشناسد نفس دیگر کسی چه پرماسد

7 وآنکه او دست و پای را داند او چگونه خدای را داند

8 انبیا عاجزاند از این معنی تو چرا هرزه می‌کنی دعوی

9 چون نمودی بدین سخن برهان پس بدانی مجرّد ایمان

10 ورنه او از کجا و تو ز کجا خامشی به ترا تو ژاژ مخای

11 علما جمله هرزه می‌لافند دین نه بر پای هرکسی بافند

عکس نوشته
کامنت
comment