راکعم از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 6

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

راکعم کرد روزگار حسود

1 راکعم کرد روزگار حسود از پس این رکوع چیست سجود

2 تا جوانی مددگه من بود جوی عمرم پر آب روشن بود

3 آخر از آب من ز پاک بری خاک سردی ببرد و باد تری

4 مرد چون پیر گشت عاجز گشت شاب را شیب و عجز عاجز گشت

5 روزگار حسود بی‌باکم از دل شوخ و جان غمناکم

6 کرد پشتم کمان و کام چو تیر کرد رویم چو قیر و موی چو شیر

7 کرده از بهر پشت نامه مرا برنهاده به نامه عامه مرا

8 پای بر پایم آمد از غم شست لاجرم دست می‌زنم بر دست

9 پس چو نور شباب حاضر نیست تار پیری و تیر هردو یکیست

10 گشت بالا دوتا و با تن گفت که همی زیر خاک باید خفت

11 لاجرم رغم هردو دیدهٔ من جوهر عمر به گزیدهٔ من

12 خوش خوش از من جهان هزل و مجاز عاریتها همی ستاند باز

13 کاندرین کارگاه هزل و هوس واندرین تنگنای مانده نفس

14 مرد را عارض سیاه نکوست کاندُه دشمنست و شادی دوست

15 در نگر در من ای رفیق به مهر سوی آن مرگ سرخ و زردی چهر

16 تا بدانی که پیش از آن ایّام در سرای غرور و گلشن کام

عکس نوشته
کامنت
comment