سرشته اند در گلم الا هوای از فیض کاشانی غزل 150

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

سرشته اند در گلم الا هوای دوست

1 سرشته اند در گلم الا هوای دوست سرتا بپای من همه هست از برای دوست

2 تن از برای آنکه کشم بار او بجان جان از برای آنکه فشانم بپای دوست

3 دل از برای آنکه به بندم بعشق او سر از برای آنکه دهم در هوای دوست

4 چشم از برای آنکه به بینم جمال او لب از برای آنکه بگویم ثنای دوست

5 دست از برای آنکه بدامان او زنم پای از برای آنکه روم در رضای دوست

6 گوش از برای حلقه و گردن برای طوف یعنی اسیر و بنده ام و مبتلای دوست

7 در سر خیال و مهر بدل سینه بهر راز در لب دعا، ثنا بزبان، دیده جای دوست

8 خوش آنکه مدعای من از وی شود روا لیکن بشرط آنکه بود مدعای دوست

9 گر دوست را بجای من مبتلا بسی است بی او شوم اگر بودم کس بجای دوست

10 ای فیض نوش باد ترا هر چه میکشی از جام عشق و باده مهر و وفای دوست

عکس نوشته
کامنت
comment