1 غم کرد ریاض جان مه و سال مرا آئینه ندارد دل خوشحال مرا
2 صیاد ز بس که دوستم میدارد بسته است در آغوش قفس بال مرا
1 عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
2 آخر چه معنی آرم از آن آفتابروی کو بوی خود به صبحدم از من دریغ داشت
1 میخور که جهان حریف جوی است آفاق ز سبزه تازه روی است
2 بر عیش زدند ناف عالم اکنون که بهار نافه بوی است
1 پای گریز نیست که گردون کمانکش است جای فزاع نیست که گیتی مشوش است
2 ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است