1 ریت حق ببر معتزلی دیدنی نیست، ببین انکارش
2 معتقد گردد از اثبات دلیل نفی لاتدرکه الابصارش
3 گوید از دیدن حق محرومند مشتی آب و گل روزی خوارش
4 خوش جوابی است که خاقانی داد از پی رد شدن گفتارش
5 گفت من طاعت آن کس نکنم که نبینم پس از آن دیدارش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
2 دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
1 هر که به سودای چون تو یار بپرداخت همتش از بند روزگار بپرداخت
2 در غم تو سخت مشکل است صبوری خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
1 جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
2 باجگه دیدم و طیار ز آراستگی عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به