برخیز که ساقی از جلال الدین محمد مولوی غزل 708

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

برخیز که ساقی اندرآمد

1 برخیز که ساقی اندرآمد وان جان هزار دلبر آمد

2 آمد می ناب وز پی نقل بادام و نبات و شکر آمد

3 آن جان و جهان رسید و از وی صد جان جهان مصور آمد

4 مشک آمد پیش طره او کان طره ز حسن بر سر آمد

5 زد حلقه مشک فام و می‌گفت بگشای که بنده عنبر آمد

6 از تابش لعل او چه گویم کز لعل و عقیق برتر آمد

7 زان سنبل ابروش حیاتم با برگ و لطیف و اخضر آمد

8 درده می خام و بین که ما را در مجلس خام دیگر آمد

9 آن رایت سرخ کز نهیبش اسپاه فرج مظفر آمد

10 هر کار که بسته گشت و مشکل آن کار بدو میسر آمد

11 می ده که سر سخن ندارم زیرا که سخن چو لنگر آمد

عکس نوشته
کامنت
comment