- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
2 هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
3 می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را
4 از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم میشود ماخولیای مهتری سگ میکند بلعام را
5 زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا میکشد کز بوستان باد سحر خوش میدهد پیغام را
6 غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
7 جایی که سرو بوستان با پای چوبین میچمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیماندام را
8 دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
9 دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
10 باران اَشکم میرود وز اَبرَم آتش میجهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
11 سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر میرود صوفی گرانجانی بِبَر ساقی بیاور جام را