1 خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
2 زاد راه حرم وصل نداریم مگر به گدایی ز در میکده زادی طلبیم
3 اشک آلوده ما گر چه روان است ولی به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم
4 لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم
5 نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد مگر از مردمک دیده مدادی طلبیم
6 عشوهای از لب شیرین تو دل خواست به جان به شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم
7 تا بود نسخه عطری دل سودازده را از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم
8 چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم
9 بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم