خیز و چراغ صبح کن ماه از بابافغانی شیرازی غزل 53

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

خیز و چراغ صبح کن ماه تمام خویش را

1 خیز و چراغ صبح کن ماه تمام خویش را ساغر آفتاب ده تشنه ی جام خویش را

2 خال نهاده پیش لب زلف کشیده گرد رخ کرده بلای عقل و دین دانه و دام خویش را

3 وه چه نبات نور سست آن خط سبز کز صفا بر لب آب زندگی کرده مقام خویش را

4 تا چو مه دو هفته ات بر لب بام دیده ام سجده ی شکر می کنم اختر بام خویش را

5 سنگ جفا چه می زنی بر دگران ز نازکی بر سر ما حواله کن رحمت عام خویش را

6 ایکه مدام می کشی می بخیال لعل او شاد نشین و شکر گو عیش مدام خویش را

7 سوزدم اگر کسی دگر عرض سلام من کند رخ بنما که خود کنم عرض سلام خویش را

8 می گذری و می کنی ناز و عتاب زیر لب بهر خدا نهان مکن لطف کلام خویش را

9 بیتو فغانی حزین کرد مزید آه دل ناله ی صبحگاهی و گریه ی شام خویش را

عکس نوشته
کامنت
comment