- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برخیز و بزن یکی نوایی بر یاد وصال دلربایی
2 هین وقت صبوح شد فتوحی هین وقت دعاست الصلایی
3 بگشا سر خنب خسروانی تا خلق زنند دست و پایی
4 صد گون گره است بر دل و نیست جز باده جان گره گشایی
5 از جای ببر به یک قنینه آن را که قرار نیست جایی
6 جز دشت عدم قرارگه نیست چون نیست وجود را وفایی
7 بر سفره خاک ترهای نیست هر سوی ز چیست ژاژخایی
8 عالم مردار و عامه چون سگ کی دید ز دست سگ سخایی
9 ساقی درده صلا که چون تو جانها بندید جان فزایی
10 ما چون مس و آهنیم ثابت در حیرت چون تو کیمیایی
11 در مغز فکن تو هوی هویی وز خلق برآر های هایی
12 تا روح ز مستی و خرابی نشناسد هجو از ثنایی
13 زین باده چو مست شد فلاطون نشناسد درد از دوایی
14 دردی ده و عقل را چنان کن کو درد نداند از صفایی
15 بر ناطق منطقی فروریز از جام صبوحیان عطایی
16 تا دم نزند دگر نجوید زنبیل و فطیر هر گدایی
17 خامش که تو را مسلم آمد برساختن از عدم بقایی