خیزید و به پای خم مستانه از ملک‌الشعرا بهار غزل 311

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

خیزید و به پای خم مستانه سر اندازید

1 خیزید و به پای خم مستانه سر اندازید وان راز نهانی را از پرده براندازند

2 این طرح کج گیتی شایان تماشا نیست شایان تماشا را طرح دگر اندازید

3 ذوق بشریت را این عشق کهن گم کرد عشقی نو و فکری نو اندر بشر اندازید

4 تا عشق دگرگونی پیدا شود اندر دل آن زلف چلیپا را در یکدگر اندازید

5 تا یار که‌را خواهد تا عشق که‌را شاید خود را و حریفان را اندر خطر اندازید

6 تا عامه شود بیدار تا خاصه شود هشیار اسرار حقیقت را در رهگذر اندازید

7 تا حق‌طلبان گردند از دربدری آزاد شیخان ریایی را از در بدر اندازید

8 این محنت بی‌دردی دردی دگرست آری گر دست‌ دهد خود را در دردسر اندازید

9 گر عقل زند لافی دشنام دهید او را وانجا که جنون آید پیشش سپر اندازید

10 یک شعله برافروزید از آه دل سوزان وانگه چو بهار آتش در خشک و تر اندازید

عکس نوشته
کامنت
comment