1 نرمی، ز سر تو واکند غوغا را سازد عاجز، ملایمت اعدا را
2 نرمان، آزار از درشتان نکشند از سنگ چه نقص پنبه مینا را؟!
1 بگرامی برادر جانی که مبادا بدش ز دور فلک
2 آن بتن مردمی، بجان یاری آن بخلق آدمی، بخلق ملک
1 دولتی نیست به از تیغ تو بیباک مرا سرنوشتی نبود جز خم فتراک مرا
2 آنچنان گشته ام از ضعف، که بعد از مردن رستن سبزه،برون آورد از خاک مرا