بسوی از محمدحسین غروی اصفهانی دیوان کمپانی 1

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

بسوی وطن باز گشتند یاران

1 بسوی وطن باز گشتند یاران خروشان چه رعد، اشکباران چه باران

2 چه لاله فروزان و چون شمع سوزان ز داغ غم و دوری گلعذاران

3 چمن شد پر از قمری شورش انگیز بر آمد ز گلشن نوای هزاران

4 نوای حجازی ز هر سو بپا شد ز شور عراقیّ آن سوگواران

5 گروهی اسیر غم نوجوانان گروهی زمین گیر آن شهسواران

6 بلعید، پرورده هر یک جوانی ولی شام شد صبح امیدواران

7 چه بر آستان رسالت رسیدند ز کف شد قرار دل بی قراران

8 چه برگ خزان ریخته از چپ و راست باشک روان همچه ابر بهاران

9 بسر بسکه خاک مصیبت فشاندند حرم گشت چون کلبۀ خاکساران

10 مهین بانوی خلوت کبریائی بگفت ای سر و سرور تاجداران

11 ز کوی حسین تو دارم پیامی که برده است هوش از سر هوشیاران

12 لبش خشک و تن غرقۀ لجۀ خون سرش روی نی رهبر رهسپاران

13 پس از زخم های فراوان کاری نگویم چه کردند آن نابکاران

14 به پیرامنش نونهالان نامی چگویم ز جانان و آن جان نثاران

15 گر از بانوان نبوت بگویم دل سنگ گرید بر آن داغداران

16 ز بیداد گردون دل بانوان خون چه رفتند در محفل میگساران

17 گر از سختی ما بخواهی نشانه بود شانۀ من یکی از هزاران

عکس نوشته
کامنت
comment