1 * با یار چو آرمیده باشی همه عمر، لذاتِ جهان چشیده باشی همه عمر،
2 هم آخِرِ کار رحلتت خواهد بود، خوابی باشد که دیدهباشی همه عمر.
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از تن چو برفت جان پاک من و تو خشتی دو نهند بر مغاک من و تو
2 و آنگاه برای خشت گور دگران در کالبدی کشند خاک من و تو
1 می نوش که عمرِ جاودانی این است، خود حاصِلَت از دوْرِ جوانی این است.
2 هنگامِ گُل و مُل است و یاران سرمست، خوش باش دمی، که زندگانی این است.
1 هر صبح که روی لاله شبنم گیرد بالای بنفشه در چمن خم گیرد
2 انصاف مرا ز غنچه خوش میآید کاو دامن خویشتن فراهم گیرد
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به