- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روندگان مقیم از بلا نپرهیزند گرفتگان ارادت به جور نگریزند
2 امیدواران دست طلب ز دامن دوست اگر فروگسلانند در که آویزند
3 مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست که اهل معرفت از تو نظر بپرهیزند
4 نشان من به سر کوی میفروشان ده من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند
5 بگیر جامه صوفی بیار جام شراب که نیک نامی و مستی به هم نیامیزند
6 رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند
7 مرا که با تو که مقصودی آشتی افتاد رواست گر همه عالم به جنگ برخیزند
8 به خونبهای منت کس مطالبت نکند حلال باشد خونی که دوستان ریزند
9 طریق ما سر عجزست و آستان رضا که از تو صبر نباشد که با تو بستیزند