1 مرا یاد است از دانای افرنگ بسا رازی که از بود و عدم گفت
2 ولیکن با تو گویم این دو حرفی که با من پیر مردی از عجم گفت
1 جهد کن در بیخودی خود را بیاب زود تر والله اعلم بالصواب
1 نه هر کس از محبت مایه دار است نه با هر کس محبت سازگار است
2 بروید لاله با داغ جگر تاب دل لعل بدخشان بی شرار است
1 گر به الله الصمد دل بسته ئی از حد اسباب بیرون جسته ئی
2 بندهٔ حق بندهٔ اسباب نیست زندگانی گردش دولاب نیست
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران