-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاد باد آنکه اثر در دل شیدا میکرد آن نصیحت که مرا واعظ و ملا میکرد
2 یاد باد آنکه مرا بود دل دانایی عالمی کسب خرد زان دل دانا میکرد
3 اختیار از کف من برد کنون معشوقی که به دل گاه گره میزد و گه وا میکرد
4 تاخت بر مملکت دین و دلم یکباره آنکه صید من دل خسته تمنا میکرد
5 برد از دست من امروز متاع دل و دین رفت آن کاین دلم اندیشه فردا میکرد
6 گو بیا کفر من دل شده بنگر ملا آنکه از دفتر دینم ورقی وا میکرد
7 گو بیا حالی و بر گریهٔ من فاش بخند که پس پردهام از پیش تماشا میکرد
8 بسته دید از همهسو راه رهایی بر خود دل که گاهی هوس زلف چلیپا میکرد
9 ممکنم نیست ازین دام خلاصی دیگر جاش خوش باد که از دور تماشا میکرد
10 دل بیچاره چو افتاد درین ورطه نخست روز و شب ورد «متی اخرج منها» میکرد
11 آخرالامر به گرداب بلا تن در داد آنکه با ترس نظر بر لب دریا میکرد
12 بت پرستید و برهمن شد و زنار ببست رفت آن فیض که او دفتر دین وا میکرد