یاد باد آنکه اثر در دل شیدا از فیض کاشانی غزل 278

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

یاد باد آنکه اثر در دل شیدا می‌کرد

1 یاد باد آنکه اثر در دل شیدا می‌کرد آن نصیحت که مرا واعظ و ملا می‌کرد

2 یاد باد آنکه مرا بود دل دانایی عالمی کسب خرد زان دل دانا می‌کرد

3 اختیار از کف من برد کنون معشوقی که به دل گاه گره می‌زد و گه وا می‌کرد

4 تاخت بر مملکت دین و دلم یکباره آنکه صید من دل خسته تمنا می‌کرد

5 برد از دست من امروز متاع دل و دین رفت آن کاین دلم اندیشه فردا می‌کرد

6 گو بیا کفر من دل شده بنگر ملا آنکه از دفتر دینم ورقی وا می‌کرد

7 گو بیا حالی و بر گریهٔ من فاش بخند که پس پرده‌ام از پیش تماشا می‌کرد

8 بسته دید از همه‌سو راه رهایی بر خود دل که گاهی هوس زلف چلیپا می‌کرد

9 ممکنم نیست ازین دام خلاصی دیگر جاش خوش باد که از دور تماشا می‌کرد

10 دل بیچاره چو افتاد درین ورطه نخست روز و شب ورد «متی اخرج منها» می‌کرد

11 آخرالامر به گرداب بلا تن در داد آنکه با ترس نظر بر لب دریا می‌کرد

12 بت پرستید و برهمن شد و زنار ببست رفت آن فیض که او دفتر دین وا می‌کرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر