- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت
2 علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت
3 نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست پیام او بیکی لحضه صد حصار گرفت
4 خروش باز در احیای مردگان افتاد که پنجهٔ اسد الله ذوالفقار گرفت
5 همه ملوک جهان را برفت دست از کار از آنکه پیشگه ملک مرد کار گرفت
6 بعدل او ز ستم روزگار دست بداشت طریق مصلحت خویش روزگار گرفت
7 خدایگانا ، دریادلا ، خداوندا تویی که ملک بقدر تو اقتدار گرفت
8 زمانه تا قلم مجد در کف تو نهاد صحیفه های معلی همه نگار گرفت
9 شد از کمینه شمار عطای تو عاجز کسی که انجم و افلاک را شمار گرفت
10 نه دهر یارد جاه ترا قیاس نبود نه چرخ داند قدر ترا عیار گرفت
11 تبارک الله ! از آن ساعتی که در هیجا ز لشکر تو بسط زمین سوار گرفت
12 ز نعل خیل تو گیتی همه هلال نمود ز جوش جیش تو گردون همه غبار گرفت
13 بصیدگاه فنا پنجهٔ هزبر قضا روان و جان دلیران همه شکار گرفت
14 در آن مقام حسام تو آتشی افروخت کزو فضای جهان سربسر شرار گرفت
15 ز تف رمح تو دلها همه بجوش آمد زجام تیغ تو سرها همه خمار گرفت
16 فسردگی ز گل خلق تست تازه و تر خزان بفر تو آرایش بهار گرفت
17 فلک ربود ز عزم تو گر نفاذ ربود زمین گرفت ز حزم تو گر وقار گرفت
18 قصیده های من اندر ثنای حضرت تو همه بلاد رسید و همه دیار گرفت
19 بطبع و طوع چو ، شاها ، عروس نظم مرا مکارم تو بصد مهر در کنار گرفت
20 بکام حاسد مپسند ، زیر بار بلا دلی که او ز ثنای تو کار و بار گرفت
21 شدست جانم از اخوان دهر یار عنا مباد کس که ز اخوان دهر یار گرفت
22 حدیث خویش تو گوی و طریق دهر توپوی بدست خلق نشاید مگر که مار گرفت
23 همیشه تا نگردد ز حکم یزدانی ز مرکزی که برو آسمان مدار گرفت
24 می نشاط تو درکش، که خضم زهر کشید گل سرور تو بستان ، که خصم خار گرفت
25 بقای جان تو بادا ، که شخص همت تو بجای متابعت کردگار گرفت