دهی حیات ابد این دم از بابافغانی شیرازی غزل 57

1 دهی حیات ابد این دم از تو نیست عجب به یک کرشمه کشی این هم از تو نیست عجب

2 ز من که سوخته ام عیش و خرمی عجبست تو شادزی که دل خرم از تو نیست عجب

3 هزار بار نمک بر جراحتم زده یی یکی اگر بنهی مرهم از تو نیست عجب

4 دگر ز خون شهیدان عشق طوفانست چنین هزار درین عالم از تو نیست عجب

5 چنین که در خم زنار می کشی دل ما بکفر اگر بشود محکم از تو نیست عجب

6 مدام مست شراب غروری ای خواجه اگر ز دست دهی خاتم از تو نیست عجب

7 بر آر ناله فغانی و خون ببار از چشم تو خانه سوخته یی ماتم از تو نیست عجب