سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا از وحشی بافقی غزل 191

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد

1 سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد رنگ خونابهٔ خم جگر ما باشد

2 رازها دارم و زان بیم که بدنام شود می‌کنم دوری از آن شوخ چو تنها باشد

3 چون دهم جان کفنم پینهٔ مرهم گردد بسکه از تیغ توام زخم بر اعضا باشد

4 ای خوش آن ناز که چون بر سر غوغا باشی اثر خنده ز لب های تو پیدا باشد

5 چون تو در دیده نشینی نرود اشک بلی کی رود طفل زجایی که تماشا باشد

6 میرم از دغدغه چون غیر نباشد پیدا که مبادا حرم وصل تواش جا باشد

7 گل گل از سنگ جنون گشت تن ما وحشی آری آری گل دیوانگی اینها باشد

عکس نوشته
کامنت
comment