سُرخ و بیجادهٔ رخ و تازه از شاطرعباس صبوحی غزل 11

شاطرعباس صبوحی

آثار شاطرعباس صبوحی

شاطرعباس صبوحی

سُرخ و بیجادهٔ رخ و تازه لب از باده و مست

1 سُرخ و بیجادهٔ رخ و تازه لب از باده و مست رفته از غایت مستی گل بادام از دست

2 مترشح غد و موزون قد و میگون لب و مست جامه گلنار و کمر زرکش و ساغر در دست

3 طرّه اش شعبده بازو نگهش شهر آشوب چشم بیمار و دو ابروی وی بیمارپرست

4 سر زلفش که بتحریک صبا رقصی داشت هر قدم طبلهٔ مُشکی بسر توده شکست

5 دیرگاه از می هوش آمد و بیمارم دید گفت افسوس که بر دیده ره خوابت هست

6 گفتم از دست خیال تو، بخندید و بگفت کامشب آیا هوس وصل نگارینت هست

7 جستم از جای بصد شوق که آری آری ای مبارک شب آنکس ز هجر تو برست

8 سرو قدّش بخرام آمد و با صد شفقت بر سر کهنه لحافی که مرا بود نشست

9 کرد تا وقت صباحم به صبوحی مشغول ز اختلاط می و معشوق شدم بیخود و مست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر