-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رندان همه جمعند در این دیر مغانه درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه
2 خون ریزبک عشق در و بام گرفتهست و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه
3 یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم از پرده برون رفته همه اهل زمانه
4 آن جنس که عشاق در این بحر فتادند چه جای امان باشد و چه جای امانه
5 کی سرد شود عشق ز آواز ملامت هرگز نرمد شیر ز فریاد زنانه
6 پر کن تو یکی رطل ز میهای خدایی مگذار خدایان طبیعت به میانه
7 اول بده آن رطل بدان نفس محدث تا ناطقهاش هیچ نگوید ز فسانه
8 چون بند شود نطق یکی سیل درآید کز کون و مکان هیچ نبینی تو نشانه
9 شمس الحق تبریز چه آتش که برافروخت احسنت زهی آتش و شاباش زبانه