- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رهروی از جمله پیران کار میشد و با پیر مریدی هزار
2 پیر در آن بادیه یک باد پاک داد بضاعت به امینان خاک
3 هر یک از آن آستنی برفشاند تا همه رفتند و یکی شخص ماند
4 پیر بدو گفت چه افتاد رای کان همه رفتند و تو ماندی بجای
5 گفت مرید ای دل من جای تو تاج سرم خاک کف پای تو
6 من نه بباد آمدم اول نفس تا بهمان باد شوم باز پس
7 منتظر داد به دادی شود و آمده باد به بادی شود
8 زود رو و زود نشین شد غبار زان به یکی جای ندارد قرار
9 کوه به آهستگی آمد به جای از سر آن است چنین دیر پای
10 پرده دری پیشه دوران بود بارکشی کار صبوران بود
11 بارکش زهد شو ار تر نه ای بار طبیعت مکش ار خر نه ای
12 تا خط زهد تو مزور نشد دیده بدو تر شد و او تر نشد
13 زهد که در زرکش سلطان بود قصه زنبیل و سلیمان بود
14 شمع که هر شب به زر افشانی است زیر قبا زاهد پنهانی است
15 زهد غریب است به میخانه در گنج عزیز است به ویرانه در
16 زهد نظامی که طرازی خوش است زیر نشین علم زر کش است