رهید جان از جلال الدین محمد مولوی غزل 3082

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

رهید جان دوم از خودی و از هستی

1 رهید جان دوم از خودی و از هستی شده‌ست صید شهنشاه خویش در مستی

2 زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه زهی بلند که جان گشت در چنین پستی

3 درست گشت مرا آنچ من ندانستم چو در درستی ای مه مرا تو بشکستی

4 چو گشت عشق تو فصاد و اکحلم بگشاد چو خون بجستم از تن زهی سبک دستی

5 طبیب فقر بجست و گرفت گوش دلم که مژده ده که ز رنج وجود وارستی

6 ز انتظار رهیدی که کی صبا بوزد نه بحر را تو زبونی نه بسته شستی

7 ز شمس تبریز این جنس‌ها بخر بفروش ز نقدهاش چو آن کیسه بر کمر بستی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر