1 ترک ستم پرست من ترک جفا نمیکند عهد به سر نمیبرد، وعده وفا نمیکند
2 هندوی ترک آن صنم کرد بسی خطا ولیک ناوک چشم مست او هیچ خطا نمیکند
3 گر به وصال او رسم، هم بربایم از لبش یک دو سه بوسه ناگهان، گر چه رها نمیکند
4 بوس به جان بها کنیم، ار بفروخت خود نکو ور نفروخت میبریم آنچه بها نمیکند
5 چارهٔ من خدا کند در غم روی او مگر خود نکند به جای کس هر چه خدا نمیکند
6 در غم او بسوختند اهل جهان،حسود من خام نشسته پیش او شکر چرا نمیکند؟
7 دست بدار، اوحدی، یار دگر به دست کن کو غم ما نمیخورد، چارهٔ ما نمیکند