-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قرار می برد از خلق آه و زاری ما باین قرار اگر مانده بیقراری ما
2 شویم گرد و بدنبال محملش افتیم دگر برای چه روزست خاکساری ما
3 خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد چه مستئی ز قفا داشت هوشیاری ما
4 تو چون روی، بره انتظار دیده خلق بهم نیاید چون زخمهای کاری ما
5 بروی دشت اگر گردبادت آید پیش ازو بپرس ز احوال بیقراری ما
6 کدام بار غم از خاطری زیاد آید که دهر ننهد بر دوش بردباری ما
7 نمانده جان و دلی تا بیادگار دهیم کلیم را ببر از ما به یادگاری ما