- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا اندر جگر بنشست خاری بحمدالله ز باغ او است باری
2 یکی اقبال زفتی یافت جانم وگر چه شد تنم در عشق زاری
3 کناری نیست این اقبال ما را چو بگرفتم چنین مه در کناری
4 بگیر این عقل را بر دار او کش تماشا کن از این پس گیر و داری
5 چو اندربافت این جانم به عشقش ز هستم تا نماند پود و تاری
6 رخ گلنار گر در ره حجاب است چو گل در جان زنیمش زود ناری
7 مشو غره به گلزار فنا تو که او گنده شود روزی سه چاری
8 جمالی بین که حضرت عاشقستش بشو بهر چنین جان جان سپاری
9 خداوندی شمس الدین تبریز کز او دارد خداوند افتخاری