- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا رو رو همان خون شو که بودی بدان صحرا و هامون شو که بودی
2 در این خاکستر هستی چو غلطی در آتشدان و کانون شو که بودی
3 در این چون شد چگونه چند مانی بدان تصریف بیچون شو که بودی
4 نه گاوی که کشی بیگار گردون بر آن بالای گردون شو که بودی
5 در این کاهش چو بیماران دقی به عمر روزافزون شو که بودی
6 زبون طب افلاطون چه باشی فلاطون فلاطون شو که بودی
7 ایم هو کی اسیرانه چه باشی همان سلطان و بارون شو که بودی
8 اگر رویین تنی جسم آفت توست همان جان فریدون شو که بودی
9 همان اقبال و دولت بین که دیدی همان بخت همایون شو که بودی
10 رها کن نظم کردن درها را به دریا در مکنون شو که بودی