- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نوید آشنایی میدهد چشم سخنگویت گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت
2 بمیرم پیش آن لب، اینچنین گاهی تبسم کن بحمدالله که دیدم بی گره یک بار ابرویت
3 به رویت مردمان دیده را هست آنچنان میلی که ناگه میدوند از خانه بیرون تا سر کویت
4 شرابی خوردهام از شوق و زور آورده میترسم که بردارد مرا ناگاه و بیخود آورد سویت
5 ز آتش آب میجویم ببین فکر محال من وفاداری طمع میدارم از طبع جفا جویت
6 فریب غمزه امروز آنقدر، خوردم که میباید مجرب بود ، هر افسون که بر من خواند جادویت
7 چه بودی گر به قدر آرزو جان داشتی وحشی که کردی سد هزاران جان فدای یک سر مویت