1 منعما شکرهای انعامت بزبان قلم نیاید راست
2 دوش در انتظار وعدۀ تو یک دم باشد زنیست تا هست
3 هر کرا لقمه در گلو گیرد در کارش کن که بی گناهست
1 غمت جز با دلم خوش در نیاید سرح جز با تو سرکش در نیاید
2 گشاده کی بود آن مهرۀ دل؟ که با نقش تو در ششدر نیاید
1 آه کان قاعدۀ وصل چنان هم بنماند زان همه عیش و طرب نام و نشان هم بنماند
2 اشک من خود سپری بود و لیکن گه گاه مددی بود ز خون دل و آن هم بنماند
1 شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد
2 اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد