منع مهر غیر نتوان کرد یار از وحشی بافقی غزل 13

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را

1 منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را

2 هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی عشق می‌داند نکو آداب کار خویش را

3 غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست می‌کند بیچاره ضایع روزگار خویش را

4 صید ناوک خورده خواهد جست، ما خود بسملیم ای شکار افکن بتاز از پی شکار خویش را

5 با تو اخلاصم دگر شد بسکه دیدم نقض عهد من که در آتش نگردانم عیار خویش را

6 بادهٔ این شیشه بیش از ساغر اغیار نیست بشکنیم از جای دیگر ما خمار خویش را

7 کار رفت از دست ،وحشی پای بستی کن ز صبر این بنای طاقت نااستوار خویش را

عکس نوشته
کامنت
comment