بکرد ای جوهر سیال از ملک‌الشعرا بهار غزل 287

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

بکرد ای جوهر سیال در مغز بهار امشب

1 بکرد ای جوهر سیال در مغز بهار امشب سرت گردم‌نجاتم ده ز دست روزگار امشب

2 بر یاران ترش‌روی آمدم زبن تلخکامی‌ها ز مستی خندهٔ شیربن به روبم برگمار امشب

3 ز سوز تب نمی‌نالم طبیبا دردسرکم کن مرا بگذار با اندیشهٔ یار و دیار امشب

4 هزاران زخم کاری دارم اندر دل ولی هر دم ز یک زخم جگر ترساندم بیماردار امشب

5 گرم خون‌از جگر بیرون زند نبود عجب زبرا که ‌از خون ‌لب‌ به‌ لب گشته ‌است‌ این‌قلب‌ فگار امشب

6 فنای سینه‌ر‌بشان گرمی ناب است ای ساقی بده جامی و برهانم ز رنج انتظار امشب

7 شب‌هجرانم‌از جان‌سیرکرد آن‌زلف‌پرخم کو که در دامانش آویزم به قصد انتحار امشب

8 مده‌داروی‌خواب‌ای‌غافل‌از شب‌زنده‌داری‌ها خوشم با آه آتشناک و چشم اشگبار امشب

9 اگر نالد «‌بهار» از زخم دل نالد، نه زخم سل پرستاران ‌چه ‌می‌خواهید ازین ‌بیمار زار امشب

عکس نوشته
کامنت
comment