- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 واعظا گمان کردی داد معرفت دادی گر مقابل عارف ایستادی استادی
2 پار در سر منبر داده حکم تکفیرم شکر میکنم کامروز زان بزرگی افتادی
3 گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم یک نفس کشیدن را در هوای آزادی
4 طی راه آزادی نیست کار اسکندر پیر شد در این ره خضر مرد اندر این وادی
5 از خرابی یکمشت رنجبر چه میخواهی تا بکی توانی کرد ز این خرابی آبادی
6 پنجه توانائی گر مدد کند روزی بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی
7 کاش یک «ترر» ز اول، شر بوالبشر میکند تا که ریشه آدم از میان بر افتادی
8 نیکنامی انسان زندگی پس از مرگ است عارفا به بدنامی خوب امتحان دادی