1 توان اگر همه دوران آسمان گردید بهگرد خواهش یک دل نمیتوانگردید
2 جه حرصها که نشد جمع تا به خود چیدیم هوس متاعی ما عاقبت دکانگردید
3 غبار وادی وهم اینقدر هجوم نداشت نگه به هرزهدریها زد و جهانگردید
4 دلی به دست تو افتاد مفت شوخیها به روی آینه صد رنگ میتوانگردید
5 کباب سعی غبار خودمکه اینکف خاک به را شوق تو مرد آنقدرکه جان گردید
6 سرشک اگر قدمی در ره تپش ساید به هر فسردهدلی میتوان روان گردید
7 فنا به حسرت بسیار پشت پا زدن است چمن هزارگل افشاند تا خزانگردید
8 ز خود برآمدگان یک قلم فلکتازند نفس دو گام گذشت از خود و فغان گردید
9 خوشم که عشق نکرد امتحان پروازم شکستهبالی من در قفس نهان گردید
10 دگر مپرس ز تاب جداییام بیدل به درد دلکه دلم سخت ناتوانگردید
دیدگاهها **