- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد قدح کج کرده صهبایی که شرم از ریختن دارد
2 به وضع غنچه فرصت میدهد آواز گلها را که لب زینهار مگشایید خاموشی چمن دارد
3 ز ساز و برگ آسایش چه دارد منعم غافل همه گر نام دارد در زمین آب کن دارد
4 چنین کز دیدهها یوشیدهاند احوال مجنونم که گر گردون شوم عریانی من پیرهن دارد
5 ز انگشت شهادت این نوایم گوش میمالد که سوی او اشارت هم ز خود برخاستن دارد
6 ازین محفل به جایی رو که در یاد کسان نایی وگرنه در عدم هم رفتنت باز آمدن دارد
7 بسوز و محو شو تا عشق گردد فارغ از رنجت شرار سنگ بت پر انتظار برهمن دارد
8 به پیری تا کجا خواب سلامت آرزو کردن خمیدن سایه بر بنیاد دیوار کهن دارد
9 نمیدانم کجا دزدم سر از بیداد مژگانش که دل تا دیده یک تیر تغافل پر زدن دارد
10 شکوه ناز میبالد ز پهلوی نیاز اینجا کلاه او شکست آراست تا رنگم شکن دارد
11 بغل وامیکند گرد چمن خیز خرام او که امشب انجمن مهتاب و بوی یاسمن دارد
12 دلاز ننگآبشد بیدلکهپیشلعلخاموشش تبسم میکند موج گهر گویی دهن دارد