ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف از بیدل دهلوی غزل 1001

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد

1 ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد قدح کج کرده صهبایی که شرم از ریختن دارد

2 به وضع غنچه فرصت می‌دهد آواز گل‌ها را که لب زینهار مگشایید خاموشی چمن دارد

3 ز ساز و برگ آسایش چه دارد منعم غافل همه‌ گر نام دارد در زمین آب کن دارد

4 چنین کز دیده‌ها یوشیده‌اند احوال مجنونم که گر گردون شوم عریانی من پیرهن دارد

5 ز انگشت شهادت این نوایم ‌گوش می‌مالد که سوی او اشارت هم ز خود برخاستن دارد

6 ازین محفل به جایی رو که در یاد کسان نایی وگرنه در عدم هم رفتنت باز آمدن دارد

7 بسوز و محو شو تا عشق‌ گردد فارغ از رنجت شرار سنگ بت پر انتظار برهمن دارد

8 به پیری تا کجا خواب سلامت آرزو کردن خمیدن سایه بر بنیاد دیوار کهن دارد

9 نمی‌دانم کجا دزدم سر از بیداد مژگانش که دل تا دیده یک تیر تغافل پر زدن دارد

10 شکوه ناز می‌بالد ز پهلوی نیاز اینجا کلاه او شکست آراست تا رنگم شکن دارد

11 بغل وامی‌کند گرد چمن ‌خیز خرام او که امشب انجمن مهتاب و بوی یاسمن دارد

12 دل‌از ننگ‌آب‌شد بیدل‌که‌پیش‌لعل‌خاموشش تبسم می‌کند موج‌ گهر گویی دهن دارد

عکس نوشته
کامنت
comment