هزار حیف که در بوستان رعنایی از قدسی مشهدی غزل 438

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

هزار حیف که در بوستان رعنایی

1 هزار حیف که در بوستان رعنایی شریک نکهت گل شد نسیم هرجایی

2 به چشم مرغ چمن، داغ سنگ بر پهلو نکوترست بر سر گل ز تماشایی

3 نماند از مژه محروم، دیده ساغر کند چو حسن تمام تو، مجلس‌آرایی

4 هزاربار فزون آزموده‌ام دل را نمی‌کند نفسی بی بتان شکیبایی

5 بتان شهر نهادند داغ بر دل من چو لاله نیست مرا داغ سینه، صحرایی

6 به آفتاب پس از صبح کس نپردازد ز خانه پیشتر از صبح اگر برون آیی

7 پیام من همه شب ناله می‌برد به درش چه احتیاج پی نامه، خامه فرسایی؟

8 رفیق من نشود غیر غم کسی قدسی کجاست غم که به جان آمدم ز تنهایی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر