پیمبر گفت بس مفسد از عطار نیشابوری الهی نامه 9

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

پیمبر گفت بس مفسد زنی بود

1 پیمبر گفت بس مفسد زنی بود که در دین همچو گِل تر دامنی بود

2 مگر می‌رفت در صحرا براهی پدید آمد میان راه چاهی

3 سگی را دید آنجا ایستاده زبانش از تشنگی بیرون فتاده

4 بشفقت ترک کار خویشتن کرد ز موزه دلو و از چادر رسن کرد

5 کشید آبی به سگ داد و خدایش گرامی کرد در هر دو سرایش

6 شب معراج دیدم هچو ماهش بهشت عدن گشته جایگاهش

7 زنی مفسد سگی راداد آبی جزا بودش ز حق چندین ثوابی

8 اگر یک دل کنی آسوده یک دم ثوابش برنتابد هر دو عالم

9 برای آنکه دل با خویش باشد ثوابش از دو گیتی بیش باشد

10 ز ابلیسیِ خود گر پاک گردی چو آدم سخت نیکو خاک گردی

11 چو ابلیسی منی آورد جانت کَی از رحمت بوَد بَر جاودانت

عکس نوشته
کامنت
comment