1 پرسی از من که مست یا هشیاری آری مستم باده پرستم آری
2 عمریست که مست و محو و حیران توام من روی ترا سیر ندیدم باری
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بنشین به پس زانو در مصطبه جانها تا چند همی گردی بر گرد بیابانها
2 بگذار سر ای سالک بر پای گدای دل تا تاج نهند از سر در پای تو سلطانها
1 شاهد ماهست مخفی در ظهور خویشتن آفتاب ماست در جلباب نور خویشتن
2 احمد ما بست احرام از در دیر طلب تا مشرف شد بمعراج حضور خویشتن
1 تا شد دل من معتکف دار حقیقت پی برد درین دار باسرار حقیقت
2 بر گرمی بازار من آتش زدو افزود از آتش من گرمی بازار حقیقت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به