1 پرکوته است دست به هر سو دراز حرص غیر از گره به رشته نبسته است ساز حرص
2 عزلت گزیدهایم و به صد کوچه میتپیم آه از قناعتی که کشد بینیاز حرص
3 در رنگ آبرو زرت ازکیسه میرود انجام شمع بین و مپرس از گداز حرص
4 خاکیم و هرچه گل کند از ما غنیمت است ای غافلان چه وضع قناعت چه ساز حرص
5 آثار شرم از نظر خلق بردهاند خاکی مگر شود شرهٔ چشم باز حرص
6 از طبع دون هنوز به پستی نمیرسد گرپا خورد ز نقش قدم سر فراز حرص
7 دامن نچیده ایمن از آلودگی مباش کاین مزبله پر است ز بول و براز حرص
8 آنجاکه عافیت طلبی عزم جست و جوست گامی به مقصد است قریب احتراز حرص
9 تا مرگ چون نفس ز تک و تاز چاره نیست خوش عالمیست عالم بیامتیاز حرص
10 بیدل چو صبح صورت خمیازه بسته است از خاک ما سپهر نشیب و فراز حرص
دیدگاهها **