مردم از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 25

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

مردم از زیرکان دژم نشود

1 مردم از زیرکان دژم نشود مهر کز عقل بود کم نشود

2 مهر جاهل چو مُهره گردانست مِهر کز عقل بود مهر آنست

3 با هوا مهر کین چه در خوردست که هوا گاه گرم و گه سردست

4 زانکه گردان و بی‌وفا باشد چون هوا مهر کز هوا باشد

5 با هوا خود به نیک و بد میامیز چون بیامیختی سبک بگریز

6 باز وقت وفا ز نیک و ز بد نه خرد گردد و نه مهر خرد

7 هست با عشق حیلتی دیگر صحبت عشق علتی دیگر

8 دوزخ آنجا که پرده بردارد متقی دوست را بنگذارد

9 داند آن جان که نقش عینی نیست کالاخِلاء چو لَیتَ بَینی نیست

10 بغض کز سنّتی بُوَد دینست مهر کز علتی بُوَد کینست

11 تو و من کرد آدمی را دو بی من و تو تو من بوی من تو

12 تو تویی من منم سرِ رنگست تو چنان من چنین سرِ جنگست

13 با خودی هر دو دیووش باشیم بی من و تو من و تو خوش باشیم

14 خوش بویم اندرین کهن گلشن چون ز تو تو برفت و ز من من

15 تو و من گمرهیست زو پرهیز در من و تو به ابلهی ماویز

16 تا تو خود را بوی نباشی دوست دانکه در وضع دوست زشت و نکوست

17 دشمن از دوست وقت آز و نیاز جز به سود و زیان ندانی باز

18 دوستان را به گاه سود و زیان بتوان دید و آزمود توان

عکس نوشته
کامنت
comment