-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گشت قاضی طیره صوفی گفت هی حکم تو عدلست لاشپک نیست غی
2 آنچ نپسندی به خود ای شیخ دین چون پسندی بر برادر ای امین
3 این ندانی که می من چه کنی هم در آن چه عاقبت خود افکنی
4 من حفر بئرا نخواندی از خبر آنچ خواندی کن عمل جان پدر
5 این یکی حکمت چنین بد در قضا که ترا آورد سیلی بر قفا
6 وای بر احکام دیگرهای تو تا چه آرد بر سر و بر پای تو
7 ظالمی را رحم آری از کرم که برای نفقه بادت سه درم
8 دست ظالم را ببر چه جای آن که بدست او نهی حکم و عنان
9 تو بدان بز مانی ای مجهولداد که نژاد گرگ را او شیر داد